علامه فقيد علي اكبر دهخدا در جلد اول كتاب «امثال و حكم» ضربالمثلي نقل ميكند كه: «باران آمد و تركها بهم رفت و در معني و مفهوم آن مينويسد يعني.. .. با آرايش و پيرايش، زشتيها پوشيده گشت» 1 اما در يزد كه ملقب به دارالعباده شده و از دير باز مردمانش به راستي و درستي و تدين شهره بودهاند. اگر رحمت خداوند شامل حال اهالي منطقه گردد و دعاي نمازگزاران و پيران و جوانان مستجاب شود شبي يا روزي چند ساعت باران ببارد در پي بارندگي پس از مشاهده كوچهها و خيابانهاي شهر آه از نهاد بيشتر عابران پياده و سرنشينان اتومبيلها و دوچرخه و موتورسيكلت سواران بر ميآيد و ميگويند بار خدايا چگونه با اين مشكل دست و پنجه نرم كنيم كه بعضي از مسئولان با سوء و ضعف مديريت آن گونه كه بايد بر هزينههاي زيرسازي و آسفالت و گودبرداري و حفر كانال در گذرگاهها براي كابلكشي تلفن و برق و گاز و آب و فاضلاب و جدول سازي و سنگ فرش و موزاييك پياده روها در اين شهر وظيفه اجرايي و نظارتي خود را انجام نميدهند؟
حدود ساعت 2 بعداز ظهر روز چهارشنبه 16/12/91 از ميدان ابوذر به طرف ميدان شهداي محراب ميآمدم با صحنه دردناكي روبرو شدم، سطلي پراز رنگ آبي روي آسفالت واژگون شده بوديك لنگه كفش و قلم رنگ به گوشهاي پرتاب شده و فردي كف خيابان افتاده و عدهاي دور او را گرفته بودند. چند نفر هم رانندگان را به سمت جلو راهنمايي ميكردند كه مبادا مشكل و يا تصادف ديگري به وقوع بپيوندد. فرزندم روي صندلي عقب نشسته بود گفتم فكرميكني چه تعداد و چه قدر بابت اين رنگ زدن كنار جدول خيابانها و يا ديواره و حفاظ وسط بلوارها استفاده ميبرند. اما ببين كارگر بدبختي در اين شب عيدي چه به روزگارش آمده اگر زنده هم بماند چه مصائبي براي خود و خانوادهاش پيش ميآيد؟ آيا اگر بوسيله پيمانكاران و مسئولان اصلي به مسائل ايمني توجه و عنايت ميشد بازهم شاهد اين اتفاقميبوديم؟
اگر خداي ناكرده دست فرزند يكي از مقامات يا ثروتمندان يا نوكيسههاي استان زخم شود يا يك بند انگشت آنها در كلاس و يا در زمين بازي و يا در خانه آسيب ببيند فكر ميكني چند بار از دست و انگشت او عكسبرداري ميكنند؟ چه بسا كه پزشكان و متخصصاني او را معاينه كنند آتل بندي و باندپيچي نمايند. بدون شك پرستاري مداوم و چند روزه تا بهبودي كامل از آسيب ديده به جاي خود محفوظ ميباشد و شكر خدا را كه اين امكانات براي آن گروه فراهم ميباشد.
بعد ماجرايي را به يادش آوردم كه يادت هست چند سال پيش روز عاشورا در مجلس روضه خواني و سوگواري حضرت سيدالشهداء(ع) نشسته بودي كمد گوشه مسجد افتاد و بر سرت ضربهاي وارد شد و همسرت كه با عجله تو را به چند درمانگاه و بيمارستان برد همه گفتند وسيله عكسبرداري نداريم يا دستگاه مربوطه خراب است و بايد تعمير شود متخصصي هم در آن محلها نبود چون روز تعطيلي بود !! و گفته ميشد اگر لازم باشد بايد تو را به يكي از شهرستانها بفرستيم. اما همان شب تصوير عدهاي از مقامات اداري و اجرايي استان را از سيماي يزد ديديم كه با لباسهاي مشكي مشغول سينه زدن بودند. در يكي از سرمقالهها نوشتيم: رسيدگي به امور شهري و بهداشتي و درماني مردم به ويژه نظارت كامل در اين روزها ارجحيت دارد يا كارها را به اميد خدا رها كردن؟ گرچه همانند درج بقيه مطالب و انتقادات در اين ستون بي جواب ماند.
روز پنج شنبه 17/12/91 بعداز پايان وقت اداري براي انجام كاري ميبايست از خيابان عدالت صفائيه به خيابان سيدگلسرخ محلي كه سالها در آنجا زندگي كردهام بروم. همكارم به من گفت به سبب جمع شدن آب نميتواني از زير پل قطار خيابان كاشاني عبور كني و بهتر است از كوچه 15 خرداد وارد بلوار دانشجو بشوي و از مسير بلوارمدرس خود را به مقصد برساني.
در طول راه حداقل چهار محل را ديدم كه چند نفر با بيل و ديلم و كلنگ در حال كندن درب فاضلابهاي كنار خيابان بودند تا آبهاي جمع شده به داخل كانال برود و مردم بتوانند با اتومبيل خود از آن محلها عبور كنند مكرر براي اينكه از اين مهلكه بيرون بروم و مركب سواريام خاموش نشود و پيرمردي درمانده و نالان كنار خيابان معطل و سرگردان نماند زير لب ذكر و دعا ميخواندم.
همان شب كه از كار روزانه و تهيه مطلب براي هفته نامه خسته شده بودم به بنده زاده گفتم: تلويزيون را روشن كن خبرها را بشنويم و نگاه كنيم. ديدم عدهاي از مسئولان براي رعايت حال ميهمانان نوروزي جلسه تشكيل داده و مطالبي را دراين زمينه ميگفتند. مجري و گوينده تلويزيون هم با آب و تاب گفتگوي آنها را نقل ميكرد آن چنان كه در طول روز در رفت و آمد شهروندان مشكلي پيش نيامده است به چند نفري كه نشسته بودند يادآور شدم راستي آنچه كه امروز عموم مردم يزد شاهد بودند عكس معني و مفهوم ضربالمثلي بود كه تاكنون خوانده و شنيدهاند. يعني باران كه در يزد ميبارد نه تنها تركها پوشيده نميشود بلكه تركها بازتر ميشود، عيبها آشكارتر ميگردد و از همه مهمتر پرسشهايي در ذهنها خطور ميكند از جمله:
مقامات شهرداري، فني و شهرسازي، شوراي شهر، استانداري و فرمانداري كه مسئول اداره امور مختلف هستند و چه بسا عدهاي از آنها سالهاست در سمتهاي خودشان باقي ماندهاند بگويند: پيمانكاران براي آسفالت و ترميم راههاي عبور و مرور در كداميك از كارهايشان مزد و پول كار درجه دوم و سوم گرفتهاند تا آن خيابان و كوچهرا آسفالت نمايند؟
چرا وسط بلوار مدرس و بيشتر خيابانها، گود شده و آسفالت تكه و پاره شده و چرا يكي دو روز بعد از پر كردن كانالها مجدداً محل لوله و كابلگذاري به اصطلاح نشست ميكند؟
شهروندان يزدي هم اگر فريادشان به جايي نميرسد و كسي جوابگو نيست در صورتيكه در ايام تعطيلات عيد باران آمد مسئولان چه جوابي به ميهمانان نوروزي خواهند داد؟
- چرا ترتيبي اتخاذ ننمودهاند كه هنگام بارندگي زير پلها و بزرگراهها آب انبار نشود؟
- مديراني كه سالها در ادارات مختلف استان بر كرسي رياست تكيه زدهاند چرا در جلسات شوراي اداري اعتراض نميكنند؟رفاقت و دوستي به جاي خود تذكر و سفارش و نصيحت و اعتراض هم در جاي خود !!
- آيا هر روز خود و خانواده و فرزندانشان چندين بار در اين كوچهها و گذرگاهها نبايد رفت و آمد كنند؟ مگر امر به معروف و نهي از منكر واجب نيست؟
- بنا به گفته مسئولي در استانداري « انتشار 18 هزار خبر توليدي در پرتال خبري استان» 2 از اين بابت چه دردي از دردهاي مردم را دوا و تا چهحد مشكلات دامن گير ساكنان استان را در اين زمينه رفع و حل نموده است؟
- آيا مسئولان شهر ميتوانند يك كوچه و خيابان نشان دهند كه يك يا دو سال بعد از زيرسازي و آسفالت تخريب نشده و يا از نظر كيفي مورد تاييد باشد؟
گاه اتفاق ميافتد راكبان موتورسيكلتها كه به علت نداشتن ماشين سواري زن و فرزند خود را به ناچار سوار بر موتورسيكلت ميكنند اگر به سبب پستي و بلنديهاي موجود در خيابانها مركبشان واژگون و زخمي و مجروح و يا احياناًاز زندگي ساقط شدند واقعاًمقصر كيست؟
- آيا يكي از وظايف هر مدير و مسئولي حفظ و نگهداري از اموال عمومي و پاسداري از بيت المال نيست؟
حسن ختام مقاله را با ذكر گوشهاي از تاريخ اسلام به پايان ميبرم:
«پس از پايان جنگ حنين و بازگرداندن اسيران هوازن، پيامبر اسلام(ص) سوار بر مركب شدند و سربازان مسلمان هم به پيروي از پيامبر(ص) سوار شدند و آماده حركت بودند آنها با اصرار از پيغمبر گرامي اسلام تقاضا ميكردند كه هر چه زودتر غنائم جنگ را بين آنها تقسيم كند و در اين امر به قدري بيصبر بودند و به پيغمبر هجوم ميآوردند كه حضرت بسوي درختي كشيده شد و عباي او از دوشش بر زمين افتاد حضرت از مردم خواست عباي او را به او برگردانند و فرمود: به خدا سوگند اگر به اندازه درختهاي «تهامه» 3 چهارپاياني نزد من باشد همه را بين شما تقسيم خواهم كرد و شما مرا بخيل و ترسو و دروغگو نخواهيد يافت. سپس يك نخ از كرك كوهان شتر برداشت و فرمود: از«فييء» 4 وغنائم شما و از اين كرك جز يك پنجم آن حق من نيست و سهم من هم عاقبت به شما بر ميگردد زيرا بر «غلول»5 و خيانتكار در روز قيامت عيب و آتش دوزخ ننگ است هر چه خودسرانه برده ايد فوراً برگردانيد.
پس از اين هشدار مردي از انصار پيش آمد و عرض كرد: من چند نخ كرك براي دوختن پالان شترم برداشتم!! حضرت فرمود: من ميتوانم سهم خودم را از اين نخها به تو ببخشم اما سهم مسلمين به اختيار آنهاست. مرد انصاري گفت: اكنون كه مسئله اين قدر دقيق و با اهميت است من نيازي به اين نخها ندارم، و فوراً آن را روي اموال بيت المال انداخت.»6
آري اين است حقيقت تعرض به بيتالمال مسلمين و هيچ جاي تساهل و تسامحي نيز نيست كه اگر بود پيغمبر خدا(ص) روا ميداشت و اگر شايسته بود چند نخ كرك را آن بزرگوار به يكي از رزمندگان مسلمان مجاهد حامي خويش ميبخشيد اما رفتار آن حضرت نشان داد كه چنين نيست و درود بر حافظ بزرگ كه خوش سروده است:
«اين حديثم چه خوش آمد كه سحرگه ميگفت
بر در ميكدهاي با دف و ني ترسايي
گر مسلماني از اين است كه حافظ دارد
آه اگر از پي امروز بود فردايي »7
پي نوشتها:
1- «امثال و حكم»، علامه دهخدا، جلد اول، صفحه 357، چاپ پنجم، سال 1361 از انتشارات اميركبير
2- هفته نامه نداي عاشورا، شماره 125، صفحه 3
3- ناحيهاي است شامل مكه و شهرهاي جنوبي حجاز
4- همه چيزهايي كه ميتوان بدون جنگ از كفار گرفت
5- خيانت كردن در غنيمت
6- «كنگره هزاره نهجالبلاغه»، بنياد نهجالبلاغه، صفحه 346 و 345، چاپ 1360
7- اين سخن مرا دلپذير افتاد كه هنگام سحر راهب ترسايي بر در ميخانه به سرزنش ميگفت: اگر آيين اسلام از اين گونه است كه حافظ اظهار ميدارد، افسوس، افسوس ندانم، اگر فرداي قيامتي باشد پاسخ باده گساري امروز را چه خواهد داد. صفحه 671- 670 ديوان خواجه حافظ شيرازي به كوشش دكترخليل خطيب رهبر
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 09,نوامبر,2024